
سبز باش و سبز زى ، اندكى صبر سحر نزديك است .
من با عرب هرگز مشگلى نداشته و ندارم و حتى معتقدم آنها كه دارند، يا متعصب اند و يا آموزش كافى ندارند؛ با اين تذكر مختصر، مى پردازم به گفتار رهبر شيعيان لبنان، "حضرت" حسن نصرالله، من با بيشتر سخنان ايشان كه در مورد ايران و ايرانى بيان كرده است هم خوانى دارم:
-آيا هر ساله صدها هزار ايرانى براى زيارت به عربستان نميروند، و سد ها ميليون دلار پول بى زبان خود را به اعراب ارمغان نمى كنند؟
-آيا هر ساله صدها هزار ايرانى به زيارتگاه هاى مستقر در عراق و سوريه سفر و ارقام هنگفت هزينه نمى كنند كه به مزار عرب زادگانى روند كه تاريخ ايران به جز خون و خون ريزى و تجاوز و چپاول از آنان يادگارى ديگر ندارد؟
-آيا همين ما پارسيان نيستيم كه با افتخار اسامى كج و معوج عربى را بر فرزندانمان ميگذاريم؟
-آيا اگر تلاش ها و پايمردى ابر مرد تاريخ ادب پارسى، حكيم طوس نبود، ماهم امروز بسان تمامى كشور هاى اشغالى اعراب و از جمله مصر زبان باستانى خود را از دست نداده بوديم و امروز به زبان عربى گفتگو نمى كرديم؟
-آيا ١٤٠٠ سال بعد از مرگ عربى به نام حسين، هر ساله دشنه بر فرق و گِل بر سر و زنجير بر پشت نمى كوبيم؟
-آيا در سفره تنها جشن باستانى ايران زمين كه هنوز پا بر جاست و سالش از ٢٥٠٠ بيش، به جاى شاه نامه، از كُتب عربى استفاده نمى كنيم؟
-آيا اين ما ايرانيان نيستيم كه در مراسمى وحشى و عربى ساليانه ميليون ها گوسفند را براى خرسندى خدا قربانى كرده و اين خرافه را به نا حق پاسبانى و پاسدارى مى كنيم؟
-آيا اين ما ملت پُر افتخار ايران زمين نيستيم كه يك عرب را در خراسان پرستش مى كنيم و از مرده اى كه حتى توانایی نجات خويش را از سم درون خوراکش نداشت، تقاضاى شفا و معجزه ميكنيم؟
-آيا دُخترانِ توران دُخت و ايران دُخت، با افتخارى بيمانند كتاب اعراب را بر سر نمى گيرند و در بالماسكه هايي به نام سفره حضرت فلان و بهمان شركت نمى كنند، تا آنان كه جان خويش را توان نجات نداشتند، شايد گوشه چشمى بر اينان كرده و دعاى آنان را مستجاب كنند؟
-آيا ما ايرانيان، ما فرهنگ باختگانِ خرد ستيزِ عقل از كف رفته، روزى از اين خواب غفلت بر خواهيم خاست و به ژرفاى اين فاجعه و به عمقِ شومِ اين زخمِ چركين پى خواهيم برد؟
-آيا هرگز تاريخ مُدون سرزمينمان را خوانده ايم؟
-آيا نمى دانيم كه خود را سيد و سيده خطاب كردن، نشانه دو چيز است: يكى پذيرش برترى عرب بر ايرانى است و ديگرى رضايت خاطر ما از اينكه فرزندان نا خلف و حرام زاده و محصول تجاوز آنان بر نياكانمانيم؟
-آيا ما تنها كشورى در دنيا نيستيم كه قلب پرچمش به زبان بيگانه مزين است؟
- آيا ما پارسيان نيستيم كه نواميس خويش را براى فاحشگى به كشور هاى عربى صادر مى كنيم و اين خوارى و زبونى را چگونه بر مى تابيم؟
- پس چه جاى شكايت است از حسن نصر الله؟!
- آيا گفتار ناخوشايند و گوشخراش او ترسيمى واقع بينانه و راست گويى محض نيست؟
آيا براى جلوگيرى از اين روند شوم كارى خواهيم كرد؟
(برگرفته از يك پست الكترونيكى)