کانون وبلاگ نویسان ایران

۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

مرگ اخلاق....همین

امروز در انبوه خبرها خبری رو خوندم که نمیدانم چرا اینقدر حالم رأ خراب کرد، در حقیقت خبری بود کاملا عادی، عادی از این جهت که ما باید به این جور خبرها عادت کرده باشیم ولی با شنیدنش به نحوی منقلب شدم ، آهان تا یادم نرفته عنوان خبر :

"مدرک دکترای رحیمی جعلی است".

خیلی وقت که چنین اخباری به روزمرگی پیوسته و اصلان هم جای تعجب نداره، برای ما این از بدیهیات بود اما نمی دانم چرا ایندفعه خیلی روی اعصابم اثر گذاشت، میدانید دوستان به یک بارهٔ وارد عمق فاجعه شدم ، در فاجعه‌ای که در اجتماع ما نهادینه شده ، به عمق کثافتی که به این برهنگی و در بالاترین مراتب اجرایی کشور بیرون میزند ، به فاجعه‌ای که هر چند مدتهاست بصورت جک و طنز بعناوین مختلف گفتیم و شنیدیم ، اما آخر این چه مصیبتی است که این چنین بر این مرز و بوم سایه افکنده است؟ اینان چه کسانی هستند؟ این چه ضربه هولناکیست که بر پیکره فرهنگ و اخلاق این جامعه وارد میشود؟

نزدیک به دو نسل از ایرانیان با دروغ دو رویی زندگی کردند و متاسفانه ادامه هم دارد ، مثلی میاورم: بچه‌ای که حدود بیست و پنچ سال پیش دیده که پدرش در خانه با دوستانش دمی به خمره میزده و به سلامتی هم مینوشیدند، به ناگهان زنگ تلفن بصدا در میا‌ید و رئیس اداره پدرش پشت خط است و پدر با حالتی روحانی با حاج آقا صحبت میکند و در ادامه میگوید بله بله حاج آقا خداوند لعنت کند این منافقین ازخدا بیخبر رأ و از ته حلق میگوید انشالله ..... و بعد که گوشی رأ گذاشت قهقه جمع میرود هوا که مرتیکه فلان فلان شده نمیذاره عرقمون رو کوفت کنیم .....

این بچه چه چیز را خیلی خوب میفهمد؟ اینکه محیط خانه و بیرون دو دنیایه متفاوت است، اینکه زرنگی یعنی‌ دورویی و ریا ، اینکه حقیقت بسیار چیز مزخرفیست ، اینکه اگر میخواهی زندگی کنی و پیشرفت باید دروغ بگویی، باید آنطور باشی‌ که آنها میخواهند، و عجبا که در واقع کسی از کسی چیزی نمیخواهد الا ریا ، و صد البته آنهایی که ما برایشان فیلم و تئاتر بازی میکنیم بمراتب از ما هفت خط ترند و هنر پیشه تر ، نزدیک دو نسل است که همه مردم ایران برای هم فیلم بازی میکنند، و آمران و کارگردانان این سریال خودشان نقش آرتیست اصلی .

(دوست عزیزمان سیروس البته چند هفته پیش حق مطلب رأ بدرستی در بارهٔ این موجودات ادا کرد)

قضیه چریدن خر در چمن بیت المال 2010/04/07

و این دقیقا عمق کثافت و فاجعه نسل ماست.

آقای رئیس دولت برای تبرئه کردن معاون خود میگوید : در پستی که ایشان هستند نیازی به‌ داشتن مدرک دکترا نیست- عجبا و عجبا که ایشان اصلا نمیداند که مشکل کجاست !

ای وای به این ظلم و تباهی - کجا میتوانست بمب اتم چنین خرابی‌ای به‌ بار آورد که اینها آوردند؟ در بمباران هیروشیما و ناکازاکی آدمها کشته شدند اما فرهنگشان نه‌! و بهمین دلیل ژاپن این شد که الان شده، ولی با این فاجعه چه باید کرد؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

شير را كه ك....ديم، حالا بايد كى و بزنيم؟






در راستاى اينكه در كوچه بن بست هسته اى, بالاخره جناب دكتر احمدى نژاد و رهبر فرزانه با راهكار بسيار زيركانه معظم اله مجبور گرديدند كه دستهاى مبارك را بزمين گذاشته و به اتفاق, توكل به خدا كنند، لذا در پهناى همين تصميم مولوكانه در آينده جناب دكتر, بصورت دمر به مديريت جهانى مشغول خواهند شد. با توجه به اينكه اين معضل جهانى يعنى انرژى هسته اى براى مدت حد اكثر دو هفته به حول قوه الهى برطرف گرديده ، و باز هم با توجه به اينكه بيست و دو خرداد عين اجل معلق در راه است, لازم دانستم چند نكته را به عرض جناب دكتر و طول فرزانه معظم برسانم:
ببينيد، جناب دكتر بجاى اينكه خاكبازى كنى كمى دل به كار بده، بجاى اينكه نوريزاد عزيزمان را در زندان و ممد ابطحى را در شابدو العظيم كتك بزنى ، بد نيست كمى بفكر فرو بروى شايد دردش يادت بيايد دكتر!!
خطوط قرمز و مادون قرمز و ماوراى بنفش نظام دير يا زود بصورت درست و حسابى شكسته خواهد شد ، شروعش را شانزده آذر ديدى ولى بى شك پايانش را نميدانى! چه پايان سختى! آنزمان كه سيل خروشان و سبز مردم پشت سرت در جريان است! آنروز كه عصمت نظامت سرتاسر با گچ آذين ميشود، آنروز كه در كوچه بن بست گير افتادى، يقينا يا بايد دود شوى و در فضا پراكنده شوى، يا آب شوى و در زمين مدفون شوى و يا دمر- سوره الرحمان بخوانى!!!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

درسهايى از قر آ ن

ميخواهم كمى باهم با كتابى آشنا شويم كه فكر ميكنم احتمال قريب به يقين بيش از هر كتاب ديگرى اسمش را شنيديم و در تمام طول زندگى به عناوين مختلف به آن مرجوع و استناد شديم.

قر آ ن

سوره احزاب آيه بيست و شش:
و خداوند گروهى از اهل كتاب ( يهود) را كه از آنان ( مشركان عرب) حمايت كردند از قلعه‏ هاى محكمشان پايين كشيد و در دلهايشان رعب افكند; (و كارشان به جايى رسيد كه) گروهى را به قتل مى‏رسانديد و گروهى را اسير مى‏كرديد!

- (نگارنده) براستى ميتونين شما به من بگيد كه منظور از اين جمله چيست؟
" مشركان عرب " ، اين كلمه به ما كه ايرانى هستيم و در قرن بيست و يكم زندگى ميكنيم چه ارتباطى دارد؟

آيه بيست و هفت احزاب:
و زمينها و خانه ‏ها و اموالشان را در اختيار شما گذاشت، و (همچنين) زمينى را كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد; و خداوند بر هر چيز تواناست!

- (نگارنده) اگر منهم بخواهم كلاه كسى را بردارم و زمينهايش را غصب كنم حتما همين جمله را خواهم گفت.

آيه بيست و هفت تا سى و سه احزاب:


اى پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى‏ خواهيد بياييد با هديه‏اى شما را بهره‏مند سازم و شما را بطرز نيكويى رها سازم!

و اگر شما خدا و پيامبرش و سراى آخرت را مى‏خواهيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است.»

اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود; و اين براى خدا آسان است.

و هر كس از شما براى خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزى پرارزشى براى او آماده كرده‏ايم.

اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از آنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد; پس به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد!

و در خانه‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد; خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.

- (نگارنده) خيلى باحاله نه؟ يقين بدونيد كه منم اگر زبونم لال بخوام دختر بازى يا خوانوم بازى كنم بلا استثنا همين جملات را خواهم گفت، شما چطور؟
عجب خداوند رحمان و رحيم و پيغمبر زبون باز تيزى داشتيم و خبر نداشتيم نه؟

غرض از نوشتن اين مطلب يقينا به سخره گرفتن آيات از طرف نگارنده نيست ، ولى بعضى سوالات كه ممكنه براى شما هم ايجاد شده باشه را كمى باهم مرور ميكنيم، بعنوان مثال، اين كره خاكى كه ما در آن زندگى ميكنيم در حدود پانصدو ده مميز ده ميليون متر مربع وسعت دارد، و با احتساب فرمايشات قر آ ن ، خداوند ميبايست بر همه چيز قادر و توانا باشد ، و از قرارى ، برگى از درخت نميافتد مگر به فرمان " او " . حال ميخواهم بدانم اين خدا با وجود چنين وسعت كارى اى و آنهم فقط در كره خاكى بدون احتساب كرات ديگر، چطور ميتواند تمام هم و غم خود را معطوف به " زنان " پيغمبر كند و يا به " اعراب " .

اينكه بخودى خود يعنى فرق گذاشتن در بين بنده ها اينطور نيست؟
پس چرا در اين كتاب مقدس كلامى از اروپا و آمريكا و اقيانوسيه گفته نشده؟ مگر دنيا فقط صحراى عربستان است و بس؟ اگر كسى هم ميگويد كه اين كلام به فراخور زمان و مكان نگاشته و يا بهتر بگويم " وحى " شده ، پس به مايى كه الان در قرن بيست و يكم زندگى ميكنيم و در يك جايى در اين كره خاكى ايران يا آمريكا يا اروپا يا هر جاى ديگرى بجز صحراى عربستان زندگى ميكنيم چه ارتباطى دارد؟
به ما چه مربوط كه پيامبر با " زنان " خود چه ميگفته؟ و به چه دليل زمينهاى ديگران را غصب كرده؟
به زنها ميگويد كه در خانه هايتان بمانيد و مبادا به بيرون برويد كه افراد طماع بر شما نظر كنند....، آيا در يك چنين مكتبى كه نيمى از انسانها كه مادران ما و خواهران ما را هم شامل ميشود بايد در خانه بمانند كه كسى آنهارا نبيند ، ميتوان از عدل و انصاف صحبت كرد؟

و اما در آخر اين پست يك شاه بيت از سوره احزاب را باهم نگاه ميكنيم:

سوره احزاب آيه پنجاه

اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته ‏اى براى تو حلال كرديم، و همچنين كنيزانى كه از طريق غنايمى كه خدا به تو بخشيده است مالك شده‏اى و دختران عموى تو، و دختران عمه‏ها، و دختران دايى تو، و دختران خاله‏ها كه با تو مهاجرت كردند (ازدواج با آنها براى تو حلال است) و هرگاه رن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و مهرى براى خود نخواهد) چنانچه پيامبر بخواهد مى‏تواند او را به همسرى برگزيند; اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ديگر مؤمنان; ما مى‏دانيم براى آنان در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرر داشته‏ايم (و مصلحت آنان چه حكمى را ايجاب مى‏كند); اين بخاطر آن است كه مشكلى (در اداى رسالت) بر تو نباشد (و از اين راه حاميان فزونترى فراهم سازى); و خداوند آمرزنده و مهربان است!

زبان من در تفسير اين آيه قاصر است، براى مشق شب از شما خواهش ميكنم كه اين آيه را تفسير كرده و مرا از راهنمايى هاى خود مستفيذ فرماييد.

و هزاران سوال ديگر كه اگر عمرى باقى باشد ، سعى خواهم كرد كه تا آنجا كه امكان داشته باشد باهم به آنها بپردازيم.


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

بخود آ

نه مرادم ، نه مريدم ، نه پيامم ، نه كلامم ، نه سلامم ، نه عليكم ، نه سپيدم، نه سياهم ، نه چنانم كه تو گويى، نه چنينم كه تو خوانى ، نه آنگونه كه گفتند و شنيدى ، نه سمائم نه زمينم ، نه به زنجير كسى بسته و برده دينم ، نه سرابم نه براى دل تنهايى تو جام شرابم ، نه گرفتار و اسيرم نه حقيرم ، نه فرستاده پيرم ، نه بهر خانقه و مسجد و ميخانه فقيرم، نه جهنم ، نه بهشتم ، چنين است سرشتم ، اين سخن را من از امروز نه گفتم ، نه نوشتم ، بلكه از صبح ازل باقلم نور نوشتم.
حقيقت نه برنگ است و نه بو ، نه به هاى است و نه هو ، نه به اين است و نه او، نه به جام است و سبو

گر به اين نقطه رسيدى به تو سربسته و در پرده بگويم ، تا كسى نشنود اين راز گهر بار جهان را.
آنچه گفتند و سرودند تو آنى ، خود تو جان جهانى ، گر نهانى و عيانى ، تو همانى كه همه عمر بدنبال خودت نعره زنانى ، تو ندانى كه خود آن نقطه عشقى ، تو اسرار نهانى ، همه جا تو ، نه يك جاى ، نه يك پاى ، همه اى ، با همه اى ، همهمه اى ، تو سكوتى ، تو خود باغ بهشتى ، تو بخود آمده از فلسفه چون و چرايى ، بتو سوگند كه اين راز شنيدى و نترسيدى و بيدار شدى ، در همه افلاك بزرگى ، نه كه جزيى ، نه چون آب در اندام سبويى ، خود او يى ، به خود آى ، تا بدر خانه متروكه هر كس ننشينى بجز روشنى شعشعه پرتو خود هيچ نبينى و گل وصل بچينى.

.
.
.

بخود آ
.
.
.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

ضيافت شام منوچ كمار در نيويورك

يادمه كه بندرعباس بودم ، به هر دليلى فرق نميكنه، يك نفر كه من يه جورايى براش كار ميكردم يهويى نه يه ذره دو ذره حدود سيصد هزار تومن اون موقع (خيلى پول بود) از يكى از مغازه هاى خيلى معتبر شهر خريد كرد و بهش چك داد ! آقا يا خانوم كه شما باشى ما هم كه كاملا در جريان بوديم كه ايشون آه نداره با ناله نميدونم چيكار كنه, خلاصه كشيديمش يه گوشه و گفتيم داداش برا چى اينقد خريد ميكنى، ايشون هم كه از تمام معايب عالم چيزى كم نداشت ، گفت كاريت نباشه، ميدونم دارم چيكار ميكنم ، چه درد سرتون بدم به چشم بهم زدنى موعد چك ها سر اومد و ما مونديم و آقاى بسيار محجوب و مودب طلبكار كه از بسكه آدم خوبى بود هنوز چك رو برگشت هم نزده بود, القصه تنها كارى كه از دستم بر ميومد تلفن به تهران بود ، كه حاجى جون جواب اين آقا رو چى بدم، ميدونين برگشت چى گفت؟ يه دو تا لنگه برنج بنداز پشت ماشينش ، صورتشم ماچ كن بگو كه حاجى مياد خودش در مغازتون و حسابتون و ميده، من گفتم حاجى جان اين آقا نصف بندرعباس ملك شخصيشه آخه مگه ميشه كه با دوتا برنج كلاه سرش بره؟ وووو
حتما همتون ميتونين حدس بزنين كه آخرش به كجا ميرسه! غرض از گفتن اين داستان كاراى اين جماعت بقول خودشون دولت مرداى امروزى ايرانه، وقتى كه ميبينم اين يارو منوچ كمار ميره نيويورك و نماينده هاى كشورها رو به شام دعوت ميكنه فقط ياد اون حاجى خدا بيامرز ميافتم كه فكر ميكرد همه عالم خرن و باسن آسمون پاره شده و يه زرنگ افتاده پايين همين

افتتاح

اين تاريخ رو بايد بخاطر داشته باشم،
بيست و دو ارديبهشت هزار و سيصد و هشتادو نه
دوازدهم مه دوهزار و ده.
درست وقتيكه پنج تا از جووناى ايران اعدام شدن- درست وقتى كه جنبش سبز عزاداره- منم عجب وقتى انتخاب كردم، باشه عيب نداره، مطمئنم كه روزهاى خوب در راهه، فعلا فقط همين.