کانون وبلاگ نویسان ایران

۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

روزگارى كه ما خواب بوديم فريدون فرخزاد بيدار بود (امروز شانزده امرداد سالروز ترور ناجوانمردانه)



فريدون فرخزاد هنرمندى كه جان در راه انسانيت، وطن دوستى و مهمان نوازى داد، مهمانانى كه مصداق نمك خوردن و نمك دان شكستن بودند، هموطن من و شمايى كه بر حسب تصادف از مزدورى بهيچ وجه عار ندارند، و اتفاقن به وفور در اين سرزمين يافت ميشوند كه اگر به اين وسعت و تعدد نبودند اين ملك و ملت به اين درجه از پستى نميرسيد، چه در جنبش مشروطه و چه بعد از آن تا همين لحظه كه مينويسم،- يقينن در كنار تك تك شما نيز از اين مزدوران يافت ميشود، اين همه از نداشتن آن اكثريتى (شايدم اقليتى) از افرادى كه همچون فريدون فرخزاد بودند، كه نه به دنبال ثروت باشند و نه ترس از صغير و كبير داشته باشند و نه نادان و بى مطالعه روز را شب كنند و بقول معروف گوساله آمده و گاو بروند




بقول شاهين نجفى در ويديو زير كه به درستى ميگويد:
ميخنديدى ولى تو چشات پر غم بود
هميشه واست يك قدم تو خوشبختى كم بود
درد يه ملت مث يه غده تو سينه
و درك اينكه هميشه يكى توى كمينه
تاريخ مث يه صفحه روبروت مياد
ميخواى داد بزنى اما صدات ديگه در نمياد
فرى ولى خوب شد كه امروز ديگه نيستى
نيستى و بدبختى و فلاكت و ببينى
فرى همه خودمونو فروختيم
 ........






و به همه كسانى كه فيلم زندگانى و مرگ فريدون فرخزاد در "تلويزيون من و تو" را نديده اند توصيه ميكنم كه حتمن حتمن اين فيلم را ببينند.




هیچ نظری موجود نیست: