کانون وبلاگ نویسان ایران

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

شير را كه ك....ديم، حالا بايد كى و بزنيم؟






در راستاى اينكه در كوچه بن بست هسته اى, بالاخره جناب دكتر احمدى نژاد و رهبر فرزانه با راهكار بسيار زيركانه معظم اله مجبور گرديدند كه دستهاى مبارك را بزمين گذاشته و به اتفاق, توكل به خدا كنند، لذا در پهناى همين تصميم مولوكانه در آينده جناب دكتر, بصورت دمر به مديريت جهانى مشغول خواهند شد. با توجه به اينكه اين معضل جهانى يعنى انرژى هسته اى براى مدت حد اكثر دو هفته به حول قوه الهى برطرف گرديده ، و باز هم با توجه به اينكه بيست و دو خرداد عين اجل معلق در راه است, لازم دانستم چند نكته را به عرض جناب دكتر و طول فرزانه معظم برسانم:
ببينيد، جناب دكتر بجاى اينكه خاكبازى كنى كمى دل به كار بده، بجاى اينكه نوريزاد عزيزمان را در زندان و ممد ابطحى را در شابدو العظيم كتك بزنى ، بد نيست كمى بفكر فرو بروى شايد دردش يادت بيايد دكتر!!
خطوط قرمز و مادون قرمز و ماوراى بنفش نظام دير يا زود بصورت درست و حسابى شكسته خواهد شد ، شروعش را شانزده آذر ديدى ولى بى شك پايانش را نميدانى! چه پايان سختى! آنزمان كه سيل خروشان و سبز مردم پشت سرت در جريان است! آنروز كه عصمت نظامت سرتاسر با گچ آذين ميشود، آنروز كه در كوچه بن بست گير افتادى، يقينا يا بايد دود شوى و در فضا پراكنده شوى، يا آب شوى و در زمين مدفون شوى و يا دمر- سوره الرحمان بخوانى!!!

۲۵ نظر:

پریسا گفت...

آقای فرامرز آقا سلام و هزار سلام و چند هزار مبارک باشه . فرا جان احسنت به این سلیقه ، انتخاب قالب عالی و نوشته های خوبت
تاریخی که وبلاگ رو راه انداختی بی شک نشونه از درد عمیقت بوده ، دادا گر چه شب تاریک است ، دل قوی میداریم .... غیر از اینه ؟
پست شما شدیدا به اضافه 18 بود بنابراین من نظری نمیدم . فقط در مورد عکسش یه درد آشنا رو برای آدم زنده میکنه "شاه رفت" و بعدش این شد که الان میبینیم . ممکنه یه روز دمکراسی حاکم بشه ؟
حالا که اینهمه تو به اینا حرفای قزوینی گفتی منم میگم اگه رفتن قزوین لطفا توی پارکها گلها رو بچینن . در ضمن یا هو گویان برن که انشاالله تعالی یوهو گویان برگردن ...
ببین فرامرز ناباب چه میکنه با آدم

فرخ - لقاء گفت...

فرامرز جان
به نظرم تنها چیزی رو که میشه در مورد غاصبان خانه و کاشانه مان , ایران , بطور قطع و یقین پیش بینی کرد همانا غیر قابل پیش بینی بودن شان است
دستگاه دیپلماسی حکومت خصوصاً در بخش سیاست خارجی خیلی آشفته و بهم ریخته مینماید و بارها سران کشورهائی که با ایران مایل به تعامل هستند بر این نکته تاکید کرده اند که واقعاً نمیدانند در ایران چه کسی حرف آخر را میزند و با کی طرف حسابند
حرف مموتی را باید قبول کنند یا فرمایشات امام جمعه مشهد را ؟
عشوه های رفسن جانی و آن لبخند ملیح را باور کنند یا خشم و اخم مقام عظما را ؟
گفتگوی تمدنهای سید خندان را حقیقی بدانند یا جفتک پرانی سپاه را ؟

بر کسی پوشیده نیست که تمام این بازیها در صحنه اتمی به جهت منحرف کردن اذهان جهانیان از فجایع بشری است که در ایران جریان دارد
هرچند , ظاهراً خیلی هم فرقی نمیکنه که دنیا در مورد ایران و آنچه که در داخل میگذره چه فکری بکنه چرا که این حضرات در هر حال به هسته نامبارکشون حواله خواهند داد

طنتار گفت...

به به گل اومد ، بهار اومد.......
صفا آوردى پريسا خانوم، مرسى از لطفت،

درضمن پريسا خانوم جان ، تو شهر شما وقتى نميخوان نظر بدن اينجوريه! واى به روزى كه نظر بدن!!! لابد ميشه -"65+"

طنتار گفت...

داش فرخ خيعلى فجيع ميخوامت،
در مورد كشورهاى ديگر و اينكه چى فكر ميكنن، من كه ميگم همينطور كه رضا مارمولك ميگفت، " اونا اصلا در مورد ما فكر نميكنن ".

دم شما خيلى گرم

پریسارا گفت...

آقا دو تا کامیون گُل آورده بودم سر وبلاگی‌ت ، گفتم بچه‌ها پای این کامنتدونی خالی کنند که خودت بعداً زحمتش را بکشی و جابجاشون کنی.

فرامرز جان بعد از عرض سلام و طول ارادت باید بگم وب قشنگی داری به منم سر بزن !

اتفاقاً همین پیش پات رفته بودم منزل سیروس جان الف و حرف از کوچۀ بن‌بست شد . به نظر من نه فقط انرژی هسته‌ای که " دین " بطور عام و دین مُبین اسلام بطور اخص کوچۀ یکطرفه و بن‌بست است .

بقول خودت از تمام این دنیا و کائنات ، خداوند عالمی فقط به صحرای عربستان توجه داشته و آن بابائی که دچار hallucinating شده بوده است !

میترا گفت...

منم سلام....... پس این بود حاجی شدن! جالبناک جالبناک........

میترا گفت...

راستی چرا اینجا ساعتش جلو جلو میدووه؟؟؟؟

طنتار گفت...

به به به به به به به ، سارا خانوم جون، ميترا خانوم جون، قدم رو چشم ما گذاشتين بامراما، آره ميترا جان ميبينى كعبه ما همين جاس بعلاوه وبلاگ عليرضا و وبلاگ سيروس و صد البته ميعادگاه عشاق كه همانا ملك ششدانگ پشت قباله پريساس.
لازم به گفتن نيست كه پر واضحه كه من در برابر قدر هايى مثل عليرضا و سيروس وپريسا فقط در حال تمرين و ممارست هستم و خودم رو اصلا باهاشون مقايسه نميكنم.
قربون مرامت سارا جان ، از شما به ما رسيده با وفا ، شما خودت گلى، - آره عزيز يك عمرى رو توى كوچه بن بست سر كرديم نازنين، اميدوارم كه از اين ببعدش به بيراهه و جاده خاكى نگذره.

مرسى از نظرت در موردصفحه و بازديدتون

anahita گفت...

فرامرز عزیز، با سلام و ضمن ابراز شرمندگی برای تاخیر در حضور و عرض ادب، این واقعه "خجسته" را به شما و والدین و زوجتین و اولاد و نوادگان و نتیجگان و خدمه و .... وای خدا نفسم گرفت، تبریک و تهنیت عرض نموده و ... خوب دیگه بسته. تبریک دادا! هی منتظر شدم بیای خونه بابام دنبالم دیدم نخیر دیگه ما رو فراموش کردی! این شد که خودمون شخصا با دلی آکنده از ذوق و شوق به این کعبه شما تشریف آوردیم همانا مگر رستگار شویم. چی گفتم ؟ حض کردی؟ راستی ببخشید دست خالی اومدم. فرخ از من پول قرض کرده بود اون جعوه شیرینی رو خریده بود!! ببین اینجا چلوکباب هم میدن؟

طنتار گفت...

الهى كه آناهيتا من خودم شخصن بميرم برات! مرسى كه تشريف آوردى قربون اون دستاى ظريف و قلب قشنگت برم، بجان خودم ميخواستم هم اينجا و هم پيش پريسا و سيروس برات بنويسم كه كجايى بيمعرفت كه خودت اومدى و قومى رو از نگرانى و دربدرى نجات دادى، اميدوارم كه هميشه رستگار و جيگر باقى بمونى، در مورد خونه بابات هم من نظرم عوض شد يعنى هميشه نظرم همين بود كه همينجورى حرومى ميچسبه - خلاصه اينكه رسميش نكنيم بهتره- ( از اون آيكون ها كه من خيلى دوست دارم با زبون يه متر دراز بيرون)

پریسا گفت...

فرامرززززززز خدا دقیقا و رسما تو رو لعنت نکنه . منم باهات موافقم ، اصلا "رسمی" از این در بیاد تو علاقه از اون در رفته بیرون
والا به حضرت عباس
آخ چقدر خندیدم . بعدم دادا فرا اسم منوکنار اسم اون بزرگواران قرار دادن نهایت بزرگواری خودت بود . اما اگه سیروس اینا ! ازت شکایت کردن و انداختنت توی زندان دیگه انتظار نداشته باش هفته ای 2 بار بیام ملاقات !

فرخ - لقاء گفت...

ای آناهیتا که هر وقت اسمت رو میبینم به یاد کنگاور میافتم نم چرا ... الهی امیدوارم خداوند مددی به پروردگار کنه و ایشالاه ترا به فرامرز ببخشه و فرامرز را هم به تو و اینا
راستش اومدم اینجا که هواتو داشته باشم دیدم که نه بابا انگاری یکی باید هوای خودمو داشته باشه ....میتررررررررررررررررا بیا که فرختو کشششششششششتن

فرامرز جان آنا جوون خعلی راس میگه ... البته وقتی دیدمش که پول ازش بگیرم یه چیزای دیگه هم میگفت در مورد تو و خونه باباش و اینا که فعلن به مصلحت نظام نیس گفتنش به وقتش افشاء میکنم .. از همون ایکونا که خعلی دوستش میداری

میترا گفت...

آهــــــــــــــــــــــــای نکشید فرخ را خودم کارش دارم... هی هی هی

سیروس الف گفت...

آقا این چه بساطیه ؟ آخه این چه طرح و رنگیه ؟ حالا من به میترا کاری ندارم - نوجوونه ، قبراق و سرپاست ، حسابش از سالمندان جداست


بابا تو خیال کردی ما شونزده سالمونه و چشم عقاب داریم که خطوط سفید رنگ رو در زمینه "تیل" و زیتونی و مکش مرگ ما بخونیم و چشمو چالمون کور نشه ؟ آخه تو چه دشمنی با پیرمردا داری پسر ؟


یا همین امروز فردا خودت به زبون خوش طرح وبلاگت رو عوض میکنی (قلم سیاه در زمینه سفید - عین بچه آدم) یا با این چوب همچین میزنمت که عشق آناهیتا از سرت بپره عاشق مسیح علی نژاد بشی - دیگه خود دانی !! ؛

طنتار گفت...

آقا من نوكرتم به همين پنش تن- پريسا، فرخ، آناهيتا، ميترا، سارا.

چوب و بذار زمين ، آقا من چقد بگم بايستى كه متمدن بشيم، تا بحث و تبادل نظر مونده چرا دعوا، بعدش هم مگه مسيح چشه، خيلى دلم بخواد، البته از قديم گفتن با اجازه همسر اول.(دوباره يكى از اون آيكون ها كه من خيلى دوست دارم ، اين دفعه اختصاصى براى آناهيتا ، آخ كه من چقد ميخوامش آناهيتا رو)

میترا گفت...

هی هی... سیروس ماشالا به اوبوهت...... فرامرز بابا خیلی اهل رفاقتی خوشم اوند.... +چمشک و همون آیکون های زبون دراز.... هی هی هی

سیروس الف گفت...

بقول ایرج فرامرز میرزا ، تا چوب نباشه سنگ رو سنگ بند نیس تو این مملکت !؛


داداش تو چرا تن به کار نمیدی ، چرا نصفه نیمه کار میکنی ؟ کتک میخوای ؟ !! من کی گفتم زمینه رو بکنی سبز چمنی روشن ضمیر ؟!! یعنی توی اون مغازه بلاگسپات یه قوطی رنگ سفید پیدا نمیشه بزنی به زمینه ؟ ! داری منو مسخره میکنی ذلیل شده ؟!!!!!!!! ؛؛؛


میترا تو برو تو خونه ، درو ببند ، دعوا مردونه ست ؛ این چه طرز لباس پوشیدنه ؟ صد دفعه نگفتم میای دم در چادر سرت کن؟ اون آدامس رو هم از دهنت در بیار ؛ الاناست که فرخ پیداش بشه ، اگه بیاد تو رو با این ریخت اینجا ببینه ، شر میشه واسه ما !! ؛

anahita گفت...

فرامرز جون منم تو رو میخوام عزیز ولی چلو کباب هاتو بیشتر تر. آیکون ماچ با لپای سرخ + آیکون زبون درازی که خودت دوست داری. راستی بهت بر نخوره ها منم با سیروس موافقم یعنی صفحه سفید بهتره. حالا نمیخواهی سفید سفید باشه بکنش بژ یا صورتی کمرنگ مثلا.

طنتار گفت...

آنا جان ميخواى يه عكس سيندرلايى، سفيد برفى اى ،جنيفر لوپزى بذارم جاى عكس خودم، جيگر طلا.

فرخ - لقاء گفت...

آقای فرامرز خان اولندش سلام به روی ماهت
دویمندش آخه این چه وضعیه برادر ؟ ما هر ساعتی که اومدیم اینجا یه رنگ بود و ما هم که مخلوق ساده خدا فک کردیم اشتباه در زدیم , عذر خواستیم و رفتیم رد کارمون (ایکون پینوکیو لطفن )
از این گذشته درسته که سیروس جان , عزیز دل همه ماست و صرف نظر از سند و سالش , احترامش واجب عینی و بازم درسته که از همه ما چک و سفته داره و اخیراً هم که خاطر خواه تاج سر ما , میتراء جوون شده , که الهی خودم دربست فداش بشم که تازه فهمیده نون برنجی چیچیه , اما با همه این حرفا , جسارتاً باید اینجا به مخالفتش برخیزم که اگر من بنشینم , تو اگر بنشینی اونوقت همه با هم میشینیم و دور همی خوش میگذره و اینا ... فقط اگه امکان داره این رنگ سفید زمینه رو یه کمی یواش ترش کن که خعلی تنده ...میدونی که ما وقتی هیاتی میایم اینجا اردو میزنیم و آناهیتا جوون که علاوه بر علم البیان , دستی هم بر طبابت داره فرمود که رنگ سفید تند برای سلامتی چشم ضرر داره و شما نمیخواهی که به جهت ضعف قوای بصری از دیدن آیات جیگر خداوند محروم بشیم ؟ البته ببخشیندا حمل بر بی ادبی و خرده فرمایشت ما نکنی یه وقت ...بنظرم رنگ زمینه اگه آبی آجری باشه باحروف مشکی ملایم کنتراست بهتری میده و چشم نوازتر میشه ... بالاخره اینجا غریبه ها هم سر میزنن و باید آبروداری کنیم دیگه ... زیاده عرض شد شما به نقصان ما ببخش که میدونی خعلی میخامت

anahita گفت...

الهی بمیرم برات فرامرز! تو باید به ساز چند نفر همزمان برقصی آخه؟ فرخ جان، خیلی باحالی ولی آبی آجری دیگه خیلی ضایع میشه بابا، لا اقل میگفتی بنفش خال خالی یه چیزی. ببخشید ما خودمون رو میندازیم وسط و فضولی در کار بزرگترا میکنیما. فرامرز جان عکس "خودت" خیلی هم با حاله مخصوصا من عاشق اون اسلحه ات هستم. حالا یه دونم از نیمرخ بنداز ببینیم چه شکلی هستی. آیکون زبون درازی + بوس های فراوان

پریسارا گفت...

چه خبره اینجا ؟! برید رد کارتان هَمَه با هم !

می بینی فرامرز جان اصلن دمکراسی به این ملت نیامده ، والا !

بیخود نیست آخوندا اینجوری چوب ورداشتن به جون همه ، از بس هر کی میخواد نظر خودش اِعمال بشه .

اصلن میدونی چی؟ نمیدونی ؟ خب الان برات میگم یه دقه دندون رو جیگر ( آناهیتا نه ها ! جیگر خودت یعنی لیور ! ) بذار تا بگمت ؛

به نظر من رنگ زمینه را بکن قرمز مغز پسته‌ای و با قهوه‌ای ِآسمانی بنویس که همانا تو دِفِنِتلی از آسمان هستی که لبهای ما را عینهو پستۀ خندان به خنده باز می‌کنی و ما به عشق تو که خط قرمزها را بی‌مهابا رد میکنی ، قهوه می نوشیم و نه تنها دلهایمان بلکتم مغزمان هم حال میاد !

طنتار گفت...

سارا جان بيا جلو خودم بغلت كنم، خيلى با صفايى خانوم خانوما، در ضمن يه بار گفته بودى كه به مام سر بزن، مگه تو كجايى كه بهت سر بزنم ، نكنه همين بغلايى به ما نميگى، يا شايدم اين خانومه كه رييس بانكه خيلى هم جاى خواهرى نازه، خيلى هم نخاى خوشگل ميده؟ بمولا آخرشم خون من ميوفته گردنتون ، از ما گفتن!!!

پریسا گفت...

همتووووون بیاین بغل خودم . انقدر قهقهه زدم که فکر کنم الان جلوی پنجره ی خونه مردم جمع شدن . انقدر سرفه کردم که الانه میمیرم . خانوم دکتر بیا بگو من چرا میخندم نفسم کم میاد و سرفه میشه ؟ بابا قبلا دهنمو میگرفتن که نخندم
این سفارشای قالب که معرکه بود . از کامنت فرخ ه جیغ زدن رسیدم . اون 16 ساله سیروس منو کشت . حالا منم 16 نیستم اما 18 که هستم . تازه اونم به خاطر مطالب + دار . اگه نه قبول نمیکردم
عکس سیندرلا از روی صندلی انداختم روی زمین که بقیه اش رو روی زمین غل بخورم. تصور عکس جنیفر لوپز و سفید برفی به جای علی ترکوندم ها ... چه شباهتی .
فرامرز منم بیام ؟ کجا ؟ همین بغل و اینا!

anahita گفت...

فرامرز کم کار شدی ها! زیاد دور و بر اون رییس بانک نگرد سر گیجه میگیری، ضیف میشی، خوب نیست برات. اینا رو تو مکتب خانه پزشکی یادمون دادن. البته اظهار نظرپزشکی با اجازه آبجی سارا !!؛