کانون وبلاگ نویسان ایران

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

ضيافت شام منوچ كمار در نيويورك

يادمه كه بندرعباس بودم ، به هر دليلى فرق نميكنه، يك نفر كه من يه جورايى براش كار ميكردم يهويى نه يه ذره دو ذره حدود سيصد هزار تومن اون موقع (خيلى پول بود) از يكى از مغازه هاى خيلى معتبر شهر خريد كرد و بهش چك داد ! آقا يا خانوم كه شما باشى ما هم كه كاملا در جريان بوديم كه ايشون آه نداره با ناله نميدونم چيكار كنه, خلاصه كشيديمش يه گوشه و گفتيم داداش برا چى اينقد خريد ميكنى، ايشون هم كه از تمام معايب عالم چيزى كم نداشت ، گفت كاريت نباشه، ميدونم دارم چيكار ميكنم ، چه درد سرتون بدم به چشم بهم زدنى موعد چك ها سر اومد و ما مونديم و آقاى بسيار محجوب و مودب طلبكار كه از بسكه آدم خوبى بود هنوز چك رو برگشت هم نزده بود, القصه تنها كارى كه از دستم بر ميومد تلفن به تهران بود ، كه حاجى جون جواب اين آقا رو چى بدم، ميدونين برگشت چى گفت؟ يه دو تا لنگه برنج بنداز پشت ماشينش ، صورتشم ماچ كن بگو كه حاجى مياد خودش در مغازتون و حسابتون و ميده، من گفتم حاجى جان اين آقا نصف بندرعباس ملك شخصيشه آخه مگه ميشه كه با دوتا برنج كلاه سرش بره؟ وووو
حتما همتون ميتونين حدس بزنين كه آخرش به كجا ميرسه! غرض از گفتن اين داستان كاراى اين جماعت بقول خودشون دولت مرداى امروزى ايرانه، وقتى كه ميبينم اين يارو منوچ كمار ميره نيويورك و نماينده هاى كشورها رو به شام دعوت ميكنه فقط ياد اون حاجى خدا بيامرز ميافتم كه فكر ميكرد همه عالم خرن و باسن آسمون پاره شده و يه زرنگ افتاده پايين همين

۲ نظر:

بازبين گفت...

بازديد از اين مكان براى مجذوبين جمهورى جهل و جنون حرام و مصداق زناى محسنه است!!!!!! :)

پریسا گفت...

ماچش کردی ؟
به این سوال من میگن چسبیدن به حاشیه !!!