کانون وبلاگ نویسان ایران

۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

مرگ اخلاق....همین

امروز در انبوه خبرها خبری رو خوندم که نمیدانم چرا اینقدر حالم رأ خراب کرد، در حقیقت خبری بود کاملا عادی، عادی از این جهت که ما باید به این جور خبرها عادت کرده باشیم ولی با شنیدنش به نحوی منقلب شدم ، آهان تا یادم نرفته عنوان خبر :

"مدرک دکترای رحیمی جعلی است".

خیلی وقت که چنین اخباری به روزمرگی پیوسته و اصلان هم جای تعجب نداره، برای ما این از بدیهیات بود اما نمی دانم چرا ایندفعه خیلی روی اعصابم اثر گذاشت، میدانید دوستان به یک بارهٔ وارد عمق فاجعه شدم ، در فاجعه‌ای که در اجتماع ما نهادینه شده ، به عمق کثافتی که به این برهنگی و در بالاترین مراتب اجرایی کشور بیرون میزند ، به فاجعه‌ای که هر چند مدتهاست بصورت جک و طنز بعناوین مختلف گفتیم و شنیدیم ، اما آخر این چه مصیبتی است که این چنین بر این مرز و بوم سایه افکنده است؟ اینان چه کسانی هستند؟ این چه ضربه هولناکیست که بر پیکره فرهنگ و اخلاق این جامعه وارد میشود؟

نزدیک به دو نسل از ایرانیان با دروغ دو رویی زندگی کردند و متاسفانه ادامه هم دارد ، مثلی میاورم: بچه‌ای که حدود بیست و پنچ سال پیش دیده که پدرش در خانه با دوستانش دمی به خمره میزده و به سلامتی هم مینوشیدند، به ناگهان زنگ تلفن بصدا در میا‌ید و رئیس اداره پدرش پشت خط است و پدر با حالتی روحانی با حاج آقا صحبت میکند و در ادامه میگوید بله بله حاج آقا خداوند لعنت کند این منافقین ازخدا بیخبر رأ و از ته حلق میگوید انشالله ..... و بعد که گوشی رأ گذاشت قهقه جمع میرود هوا که مرتیکه فلان فلان شده نمیذاره عرقمون رو کوفت کنیم .....

این بچه چه چیز را خیلی خوب میفهمد؟ اینکه محیط خانه و بیرون دو دنیایه متفاوت است، اینکه زرنگی یعنی‌ دورویی و ریا ، اینکه حقیقت بسیار چیز مزخرفیست ، اینکه اگر میخواهی زندگی کنی و پیشرفت باید دروغ بگویی، باید آنطور باشی‌ که آنها میخواهند، و عجبا که در واقع کسی از کسی چیزی نمیخواهد الا ریا ، و صد البته آنهایی که ما برایشان فیلم و تئاتر بازی میکنیم بمراتب از ما هفت خط ترند و هنر پیشه تر ، نزدیک دو نسل است که همه مردم ایران برای هم فیلم بازی میکنند، و آمران و کارگردانان این سریال خودشان نقش آرتیست اصلی .

(دوست عزیزمان سیروس البته چند هفته پیش حق مطلب رأ بدرستی در بارهٔ این موجودات ادا کرد)

قضیه چریدن خر در چمن بیت المال 2010/04/07

و این دقیقا عمق کثافت و فاجعه نسل ماست.

آقای رئیس دولت برای تبرئه کردن معاون خود میگوید : در پستی که ایشان هستند نیازی به‌ داشتن مدرک دکترا نیست- عجبا و عجبا که ایشان اصلا نمیداند که مشکل کجاست !

ای وای به این ظلم و تباهی - کجا میتوانست بمب اتم چنین خرابی‌ای به‌ بار آورد که اینها آوردند؟ در بمباران هیروشیما و ناکازاکی آدمها کشته شدند اما فرهنگشان نه‌! و بهمین دلیل ژاپن این شد که الان شده، ولی با این فاجعه چه باید کرد؟

۴۴ نظر:

پریسارا گفت...

فرامرز جان ، راست میگی خیلی دردآوره و لامصب هر کاری هم بکنیم برامون عادی نمیشه اینهمه ظلم و زور و تقلب و دورویی و ....

من همیشه فکر می‌کنم کدام قدرت خارجی و یا کدامین دشمن ِقسم خورده با ایران این می‌کرد که اینها کردند!؟
میدونی ، مشکلات اقتصادی و خرابی برج و بارو مهم نیست . مگر ایران با هشت سال جنگ ویران نشد ؟ با وجودیکه دست یک مشت دزد و دغل و راهزن هم بود ولی بازم بازسازی شد تا حدود زیادی .... اما فرهنگ ، اخلاق ، ارزشهایی که از دست رفتند و ضد ارزشهایی که جانشین آن شد ، اینها هزار سال دیگه طول میکشه که تازه برگردیم دم دروازۀ تمدنی ! که سی سال پیش بودیم و آن زمان دنیا کجا خواهد بود و ما کجا ؟!

هنوز این روز ِ خوش‌مان است و از عمق فاجعه آنطور که باید و شاید خبر نداریم ، هنوز نمیدانیم چه به سر ایران و ایرانی آمد !

خمینی اگر یک حرف راست در عمر ننگینش زد همان بود که در هواپیما ازش پرسیدند : حالا که بعد از پانزده سال به وطن برمی‌گردید چه احساسی دارید ... ز زیر آن کلاه پیچ در پیچ نظر افکند او گفت : هیچ ! *

واقعاً اینو راست گفت و در عمل نشون داد ، شاید خودش هم به خواب نمیدید تا اینحد موفق بشود !


* این بیت زیبا از " مسعود صدر " است ، مشغول ذمبه‌اید (!) اگر فک کنید من طبع شعر دارم !

رباب گفت...

دیدی یه جایی از بدنت که ضربه خورده و کبود شده مواظبی به جایی نخوره که دادت در میاد ، دقیقا به همین نقطه از بدنه کشور اشاره کردی !!! اونقدر تاسف اوده که باور نمیکنم بشه این چیزهایی که اینها طی سالیان سال از وقتی بچه هامون راه افتادن تو ذهنشون کردن ، یک روزی بشه خارج کرد و راه درست رو نشونشون داد. ببینم مگه ما خودمون راه درست رو میدونیم چیه؟ ما که خودمون تو همین محیط زندگی کردیم، اگر هم بلد بودم تو صندوقخونه ذهن و فکرمون اونقدر خاک خورده که دیگه مشکل بشه شکل اصلیش رو تشخیص داد.  

دقیقآ دیشب داشتم به همین مطلب فکر میکردم این خبر رو خوندم بعد مقایسه کردم با نخست وزیر جدید انگلیس که فارغ التحصیل از دانشگاه آکسفورده با بهترین نمره ها در رشته « فلسفه ، سیاست و اقتصاد». با خودم گفتم اونوقت وزیر مارو باش.

رباب گفت...

من چه گیج بازی در آوردم، حواسم کجا بود که اینقدر غلط دارم؟ به صحت خودتون ببخشین .

طنتار گفت...

سركار حاجيه خانوم رباب دامت بركاته ،
و سركار سارا خانوم دامت عشق و حال و - سلام،

مرسى از توجه تون ، دقيقان درد اينجاست كه براى امثال خمينى فرهنگ معنايى نداشت، بقيه هم در تمام طول سى سال هركى ميدونست كه چند صباحى بيشتر در مسند نيست و از امكاناتش بيشترين استفاده رو كرده و اين ميان فرهنگ مردمه كه هر لحظه نابود و نابودتر ميشه.
ولى بايد يك چيز را هم اعتراف كنم كه با اينكه اينقدر بدبينانه از اين انهدام فرهنگى گفتم، ولى ته دلم قرصه كه ما ايرانيها خيلى زود اصلمان را پيدا خواهيم كرد و به آن باز خواهيم گشت.تاريخ ما گواهى ميده كه چنان نماند و اينچنين هم نخواهد ماند.

بازم ممنون

فرخ - لقاء گفت...

فرامرز جان از تو دوست عزیز ممنونم که به یادمون آوردی با چه جانورانی سر و کار داریم, حیوانات انسان نمائی که سمبل رذالت و پستی اند . گوئی بیشرفی و سبُعیّت را به حد اعلا در تک تک کروموزمهایشان از پدر اعتقادی خود به ارث برده اند و همچون انگلی چسبیده بر پیکر نحیف ایران برای بقاء و ماندگاری راهی ندارند جز دریدن , خون ریختن و به نابودی کشاندن جان مردمانی که ناخواسته متولد سرزمینی هستند که این کفتار صفتان , چند صباحی در آن لانه گزینده اند و حکم میرانند .
اینان در طول حیات ننگین خود به تمام جهانیان ثابت کرده اند که برای نابودی این مرز و بوم ماموریت دارند و بدین منظور چه ابزاری بهتر از نابودی فرهنگ و تمدن دیرینه یک کشور ؟ که البته به نظر بنده تا حد زیادی هم در این راه موفق شده اند.
خب تکلیف این جماعت که کاملا مشخص و روشنه اما نقش مردم یا به قول سیروس عزیز " لولیتا "در این انحطاط و قهقرای فرهنگی چیست ؟
آیا به صرف اینکه سیستم یا نظام فاسدی بر کشور حاکم شده این محمل و مجوز رو به دست من نوعی میده و برای من ایجاد حق میکنه که با تمام توان تسمه از گرده مردم بکشم ؟
آیا من این حق رو دارم که پا روی سر دیگران بذارم و برای مدتی سرم رو بیرون از آب نگه دارم شاید کمی دیرتر از سایرین در این منجلاب خفه بشم ؟
اون کشورهای بی همه چیزی که شهروندانی تابع قانون دارند ,آیا از روز ازل این قوانین مدون رو داشته اند و مردم هم به خاطر چشم و هم چشمی هم که شده خود رو ملزم به رعایت اونا میدونن یا نه , خود مردم اول نیاز شدید به حاکمیت قانون رو حس کردند و در این راستا و با پس گردنی مدیران و نمایندگانی منتخب رو به مجلس فرستادن تا براشون کرور کرور قانون بنویسن و تصویب کنن و مردم هم اجرا کنن ؟
دلم نمیخواد اینطور القا بشه که با عینک بدبینی دارم به شرایط امروز جامعه و مردم کشورم نگاه میکنم اما در عین حال نمیتونم به خودم هم دروغ بگم , مخلص کلام اینکه برای رسیدن به جامعه ای که بوی قانون از همون پائین پلکان هواپیما شامه آدمو نوازش کنه و هر چیزی سر جای خودش باشه و مردم هم در سایه این قانونمندی به رفاه و آرامش برسند اگر نگم که غیر ممکنه اما میدونم که راهی بس دراز در پیش داریم که شاید برای رسیدن به این سر منزل مقصود عمر من و بچه های من هم کفاف نده ...البته اینم بگم که از صمیم قلب آرزو میکنم که این دیدگاه من کاملاً اشتباه باشه
بهر حال ,خعلی چاکریم و کمال این است و بس

طنتار گفت...

دادا ما كه ارادت خودمون رو بارها و بارها، در روزنامه هاى كثيرالنتشار و شبنامه هاى محدورالدم و مفسد فى الارض اعلام كرديم، ميخواى برم رو پشت بوم هم داد بزنم يا تا همينجا بسه؟ خيلى عجيب طرزى كه به مخ آدم خطور نكنه ميخوامت! تو رو خدا دست ميترا رو بگير تو اين روزاى بلند تابستون بيا يه سر پيش ما دور هم باشيم، به آنا هيتا هم بايد يواش يواش بگم كه كپ نكنه! خودت كه ميدونى زنهاى اين دور و زمونه رو، همچين از مهمون خوششون نمياد بخصوص كه از طرف خونواده شوور باشه! اميدوارم دركم كنى ، اگه دوست داشتى مايو هاتونم بيارين ، استخررو تازه آبش و عوض كردم.

anahita گفت...

فرامرز عزیز، نکته جالبی که در این خبر بود این بود که مدرک دکترای جعلی این آقا به وسیله "دکتر" دانشجو وزیر علوم حکومت "لات ها و چاقو کش ها" (به قول سیروس) زیر سوال برده شده. حالا یکی نیست به وزیر علوم بگه مردک قرتی تو خودت جواب دنیای "علمی و پژوهشی" در دنیا رو چه جوری میدی بعد از رسوایی چاپ مقالات علمی که تو و "گروه پژوهشی تان" از دیگران بی شرمانه دزدیدید و کپی کردید!! در دنیای "ساینس" این جرمی ست نا بخشودنی!! ولی در حکومت لات و لوتی اینها روند روزمره ست.

طنتار گفت...

الهى كه آناهيتا من دورت بگردم، تو رو خدا ميبينى همين الان ذكر خيرت بود با فرخ ، خانوم دكتر بشين برات يه چايى بيارم خسته اى تازه از سر كار اومدى، گور باباى كامران اينا، خون خودت رو آلوده نكن ، باهات كلى كار دارم!!!!!!!

anahita گفت...

چه مهربونی فرامرز جون. چایی رو بذار بعد از چلوکباب بنوشیم. چه جالب که میخواهی "استخر پارتی" بدی. جای حاج میتی خالی که لابستر و شامپاین بیاره. راستی پول بده برم بیکینی جدید مد امسال بخرم.

پریسا گفت...

ای بابا دیر رسیدم بیات شد ! منم همه ی اینا که همتون گفتین ... چیزی نمونده من بگم
بخصوص در دو زمان من مخم رو آکبند نگه میدارم یکی وقتی خیلی ناراحتم و یه وقت که خوشحالم

همه ی نوشته فرا جان و کامنتا رو خوندم . دم همه گرم

فرخ - لقاء گفت...

فرامرز گووشتو بیار جلو یه چیزی میخوام یواشکی بگم که خانومامون !! نشنون ...ببینم ذلیل نمرده منظورت از مایو از اون مدلای سه تیکه (کلاه , عینک و دمپائی ) که نبود ؟ بود ؟
ای شیطون ...خوشم میاد که همینجوری بیخودی من دل در گرو کسی نمیذارم ... خعلی ایول داری یعنی یه چیزی در حد جام بین قاره ای

حالا فک میکنی سیروس و سارا هم میان ؟ یا اینکه به نظرت اونا دوس دارن در خلوت باشن و پشت سر ماها حرف بزنن ؟ اما نه ... کاش بتونن به ما ملحق بشن که خعلی خوش میگذره دور همی والاه
پریسا و یارش هم که اگه باشن دیگه محشر کبری میشه
میگم راحیل و مادر شوورش هم باشن بد نیس ها ...نظر موافقت چیه آیا ؟

parisa گفت...

فررررررررررخ خودت ذلیل نمرده ای . فرامرز اجازه ؟ اینجا میشه فعلا شوخی کرد دیگه ! هنوز ساندیس خورا پیدات نکردن ؟
خب ! مرسی که میشه
فررررررررررخ بذار ماچت کنم بخدا ... کار خوبی کرد در گوشی گفتی ! ایشالا که خانوماتون نمیشنون . وای تصور کن اون مایو سه تیکه رو ! فقط شرمنده ، من و یار از غصه ی دوری ه به شدت دچار اضافه وزن شدیم . از خوشحالی نبوده ها ! این تیروئیدمون از غصه از کار افتاد و اینجوری شد
ما توی سانس خصوصی از استخر استفاده میکنیم ، لطفاً . قبلاً از بذل عنایت شما سپاسگزارم

anahita گفت...

Farokh you are amazing
My God I can't even imagine you and Faramarz and Cyrus in mayo 3 tike
LOOOOOOOOOOOOOOL
I'll definitely bring my camera

فرخ - لقاء گفت...

پرررررررررررریسا اولن تو جوون بخواه ماچ چه قابلی داره
بعدشم واااااای من که خودم از تصور اون مایو سه تیکه تا هیپوفیز سرخ شدم از خجلت و اینا
در ضمن حالا فک کردی من از غم دوری میترا جوونم که الهی فداش بشم که تازه فهمیده نون برنجی چیچیه و کاک کدومه , شدم آرنولد ثانی ؟ نخیر ... با اجازه بزرگترا !! در حال حاضر بنده به بشکه "قیل" یه سوور زدم , البته دوور از جوون شما که میشنوین
حالا دیگه ببین چقدر باید خوش شانس باشم که میترا جوونم که الهی فداش بشم که تازه فهمیده نون برنجی چیچیه و کاک کدومه , از غم دوی من روز به روز خوشگلتر میشه و من چقدر روی قول تو حساب میکنم پرررررررریسا
خب ...برم برم که الان فرامرز سر برسه شوتم میکنه این هواااااااااااااااااااااا

طنتار گفت...

اى پريسا اى پريسا وجدانن هيچى از زير نگاه تيزبينت رد نميشه، حالا اين فرخ يه چيزى در گوش ما گفت، تو بايد بكنيش تو بوق خداندار!!!
درضمن آناهيتا ميخواى برى چى بخرى كه پول ميخواى؟ دمپايى كه دارى- عينكتم كه تازه عوض كردى- كلاهم كه من ايندفعه از شمال برات يه خوبش رو آوردم! ديگه چى ميخواى؟ مايو هم ديگه وقتى همه خودين كه لازم نيس! هس؟
.
.

anahita گفت...

خدا منو بکش از دست این مرد های "ف" دار!! فرخ من از تصور دیدن شما تو مایو سه تیکه نیشم تا هیپوتالاموس و هیپوکامپوس هم باز شد!! تو دیگه کی هستی آخه؟ فرا جون اگه تو برات اشکالی نداره "اوکی دارلینگ " من هم با مایوی سه تیکه میام وسط. خوبه تو زمستون تنبلی نکردم و "جیم" رفتم. پریسا جون قرص "لواکسین" برات تجویز میکنم با یک کم "اوردوز" سه شبه آب میشی عزیز، میشی جیگر طلا. غصه نخور. سارا هم که ما رو به عنوان دکتر قبول نداره باید بره بدوه که چربی های اضافش آب بشه. ای لاو یو تو سارا جون، بوس

پریسا گفت...

نه آنی من قرص نمیخوام . میشه یارمو برام تجویز کنی ؟ قول میدم همون 3 شبه! آب بشم . خدا لعنتتون کنه . اینجا الان ساعت یک و 20 دقیقه شبه . من حیثیت ندارم دیگه
غش میکنم از خنده ...فرخ خودش سرخ شده ما ول کن نیستیم ولی اون اینا کدوم اینا بود ؟ عجب گیری کردیا فرررررررخ
فرامرز خدا نکشتت میشه تو رو هم یه ماچ کنم ؟ راس میگه فرامرز ، آنی همه خودی هستین مایو میخواین چیکار ؟

میترا گفت...

ای روزگار ای روزگار... از جاهلان چه توقعی میشه داشت بیشتر از این که سرشون مثه کبک تو برف فرو بردن و دوروبر خودشونو نمیبینن.... نمیبینن که مردم برای دروغاشون ارزشی نمیزارن دیگه...........
.........................................
فرخ تو آخر منو میکشی با این دلبریهات.. حالا ببین کی گفتما... هی هی....

پریسارا گفت...

فرامرز جان میگما مگه تو هم بلاگ‌اسپاتی نیستی مثل علیرضا و پریسا ؟ پس چرا در کامنتدونی تو ریپلای و لایک و دیلیت و تیلیت نیست ؟!

باز صد رحمت به وبلاگ سیروس که " پاسخ " داره مال تو که صحرای کربلا ! یعنی کاستومر سرویس زیرُ ! آدم دلش میخواد پای این کامنتها غش کنه از خوشی ولی نمیشه ....

اُکی چنج د سابجکت ؛

ببین پریسا اگه یه چیزی بگم باورت میشه ؟ جان من نگو نه ، باشه ؟

من دیشب خواب ِ این پسر کوچولو را دیدم... یعنی همین که تو عکسشو داری ... داشتم دم در خونه مونو جارو میکردم که این پسرۀ ناز با همین لباس اومد جلو و شروع کرد شیرین زبونی ....

هیچم از صبح تا حالا یادم نبودا که دیشب همچین خوابی دیدم، همین الان که این عکس را دیدم بقول سیروس بطور طبیعی شیهه کشیدم ( اگر سیروس آخرش منرا نکشت آ آ این خط و این نشون !)خلاصه.... با دیدن این عکس در همین لحظه یهو از ضمیر ناخودآگاهم جرقه ای متصاعد شد که واااا من دیشب خواب این بچه را دیدم ، چه خوب شد که یادم افتاد ها !



آناهیتا جان وَرَت دارِم ! مرسی که دویدن را برام تجویز کردی ! آی لاو یو ایون مُر !!!

پریسارا گفت...

آقای فرامرز خان ِ عزیز

این کامنتدونی شما این دوزار آبروی ما را هم برد که ! لطفاً یکی از کامنتهای منرا پاک نمائید ! ترجیحاً اولی را که میشود نوزهمین کامنت !

قبلن و قلبن از همکاری شما تشکر کرداهی !

parisa گفت...

بچه ها منم مث سارا دو زار آبرو داشتم (خیلیم مطمئن نیستم ها) که الان میبرمش . طنتار یعنی چی ؟ نه فکر کنین یه کاره اومدم بپرسم . رفتم چند جا رو دنبال معنیش گشتم با "کلمه مورد نظر شما موجود نمیباشد" برخورد کردم...
سارا جونم چه خواب شیرینی بشه اون خواب ! حالا قراره بقیه ی عکساشو توی همین سن بهم بدن ، همه رو خودم منتشر میکنم. اجازه ی کپی رایت هم به هیچکس نمیدم
منم خوابشو میبینم فقط توی خواب من یه خورده بزرگتر ز الانش شده ... هی هی هی هی
مث سارا هم برای دونه دونه کامنتا هزار تا لایک و مثبت و غش و ضعف دارم

parisa گفت...

ها! ببخشید یه چیز دیگه سارا جونم این آیکن سطل که گوشه ی سمت چپ کامنتت هست همون دیلیت خودمونه که میتونی خودت کامنت رو پاک کنی

طنتار گفت...

سارا خانوم جان جون سلام به روى ماهت،
اين كامنت دونى فقط به اين خاطر اينجوريه كه خانومهاى عزيز اون شكلى برهنه قربون صدقه ذكور نتونن برند.


پ. ن.از طرف مديريت سايت طنتار : برهنه بدين معنى ميباشد كه همينجورى روراست و بى شيله پيله.

آيكون: يه يارو كه زبونش رسيده به شكمش.

طنتار گفت...

پريسا خانوم جان جون سلام بروى ماهت،

چنديست كه شما در قالب بازجو ظاهر ميشوى و سوالهايى مينمايى كه بنده عاجز از جواب ميمانم و شرمنده شما ميشوم، ولى بشما قول ميدهم كه در يك فرصت ديگر به سوال شما جوابى مبسوت خواهم داد.

باتشكر - امضا ، محبوس

بوس- بغل- گاز- خنده

parisa گفت...

خب !؛
یعنی جوابش یه کلمه نیست ؟ مبسوطه ؟(آیکن چشمک که یعنی مبسوط )
دشمنت شرمنده دادا. منتظر می مونم
منم با تشکر : امضا، محضوظ
خب ذوق کردم که یه جنس مذکر گفته عاجزش کردم

بوس و اینا کجاش خنده داره آقای فرامرز آقا ؟ الان جای پیام حذف شده ی منو کسی میبینه ؟ میخوام یاد بگیرم خب

طنتار گفت...

راستى پريسا خانوم آواتارت مبارك،
اين آقا پسر كوچولو مامانى خيلى نازه ها! از چشماش شيطنت ميباره! پدر سوخته!
گاز گرفتنيه ها !

در ضمن ....هيچى.

parisa گفت...

من داشتم فیلم میدیدم انگار یکی صدا کرد منو ! فرامرز "هیچی" نمیشه ! من الان از کنجکاوی میمیرم ... میخواستی معنی طنتار رو بگی ؟
آواتارم که بود ! وقتی با فایر فاکس بیام میاد با اکسپلورر نمیادولی ممنون D:
آواتار خودتم همینطور از چشماش شیطنت میباره بگو اون عینک پلیسشو برداره ، خیلی مامانیه !!!!!! گاز و اینا گرفتنیه
در ضمن .... منم هیچی

سیروس الف گفت...

فرامرز جان ، اول اینکه ، ببخشید که زودتر خدمت نرسیدم. مطلب بسیار به جا و خوبی که نوشتی یکی از بیماریهای عفونی و از یادگارهای ماندنی و برجسته دین مبین و خوشگل اسلام در سرزمین آباء و اجدادی ماست. این دین خوشگل وقتی اون بلوز قشنگه رو میپوشه (ولایت فقیه) پتیاره ایی میشه که کمترین آسیبش "گسست شخصیتی" هست. خلاصه خدا به فریادمون برسه داداش.

دوم اینکه، من آخرش یا تو رو میکشم یا خودمو ! مرد حسابیی ، این جوابایی که به کامنتا میدی ، تو چه جوری اینا به فکرت میرسه ؟ یعنی ببین ، درست از اونجا که شروع کردی به تهدید فرخ که میری رو پشت بوم ... من از همونجا نم نم واسه خودم مردم تا .....اون پایین !! یعنی ببین ، قبول کن داری تبلیغ خشونت ورزی میکنی ! من تاحالا پام به کلانتری باز نشده و گنده ترین خلافم فوقش یه دختر بازی بوده یا یه چیلیمی چیزی (!) اما بلاخره تورو با چاقو میزنم (!) پای همه چیش هم هستم ، میکشمت !

طنتار گفت...

داش سيروس سلام،
ما زمين خوردتيم داداش، خيلى باعث افتخار ماس دايى كه از جناب سيروس خان بزرگوار چاقو بخوريم، بعدش هم بگيم " نمرديم و چاقو هم خورديم ".
در ضمن اين نواميس داشتن پشت گردن شما حرف ميزدن من نذاشتم،
خب آخه درست نيس، خودش نيس خداش كه هس ، نه؟
يه جورايى عين مجنو نا ميخوامت.
ميخوامتون همه رو باهم.

ناشناس گفت...

فرامرز چقدر سخته اینجا با گوگل آی دی کامنت گذاشتن. ببین اگه سه شد حذفش کن خب؟ راستی منم برهنه یعنی رک و راست میگم خیلی میخوامتون !! همه با هم، حتا مادر شور راحیل رو !! بوس بوس

طنتار گفت...

قربون اون برهنگيت، يعنى روراستيت برم.

parisa گفت...

واه

parisa گفت...

فراااااااااا ببین منو ببخش انقدر خرابکاری میکنم . اولین کامنت با نمایه ی دیشب اومد که میخواستم با تو شوخی کنم و عوضش کردم که تو به خودم گفته باشی مامانی و ناناز و شیطنت و چشم قشنگ و اینا ... دومی که اومدم مراتب تعجب خودمو به عرض برسونم که چرا آواتار اینه ؟ بازم با عکس پسر بچه مامانی که هیچم ناز نیست و خیلیم .... لا اله الا الله ! اومد
حالا ببخشید دیگه که انقدر کامنت میذارم . خب ؟

طنتار گفت...

آخ الهى، اين خانومه يعنى خودتى؟ والله حق داشته يارت!

anahita گفت...

فرامرز چرا من نمیتونم عکسمو اینجا بندازم؟؟؟ تو صفحه پریسا و علیرضا میشه که!!! راستی پریسا جون خوشگل خانم، اون خودتی ؟ چه نازی عزیزم

پریسارا گفت...

پریسا جان ، عزیزم من هم از این عکس خیلی خوشم آمد و امیدوارم عکس خودت نباشه ! چون در ایران زندگی می‌کنی گذاشتن عکس اشتباه خیلی بزرگی است .

من روی عکس کلیک کردم که بزرگتر بشه تا چهرۀ نازت را( به فرض اینکه خودت هستی ) بهتر ببینم ، ولی بزرگ نشد . لاکن برادران عرزشی ابزاری دارند که من ندارم . برای اونها کپی گرفتن و بزرگ کردن عکس خیلی راحت و به مثابه سرکشیدن ساندیس است !

پس اینرا دوستانه و خواهرانه بهت میگم که اگر این عکس واقعاً عکس تو است برش دار لطفن که دلم را به شور انداختی دختر خوب .

تازه علیرضا که از ایران هم خارج شده وقتی عکسش را گذاشت تنم به لرزه درآمد.

طنتار گفت...

سارا جان راس ميگى ، آدم بايد خيلى مواظب باشه دس اين بيناموسا نيفته!

راستى گفتى تنت به لرزه افتاده ، يه لحظه رفتم فكر زلزله ، اميدوارم تو اين كامنتدونى ما زلزله ممه اى راه نيفته كه خدا ازتون نميگذره!!!!

در ضمن خيلى راست راستكى مخلصم ، باجى.

میترا گفت...

منم با پریسارا مووافقم...............راستی پریسارا اسم خیلی قشنکیه.... کپی رایت داره یا میشه در آینده ازش استفاده کرد if you know wat i mean;) ;)

پریسارا گفت...

میترا جان سلام
کپی رایت داره عزیزم ! نمیشه ازش استفاده کرد چه در آینده چه در ماضی مطلق و چه در ماضی استمراری .....! ولی اگر تو و فرخ اینشالله به وصال رسیدید و بچه‌تون دختر شد و خواستید اسمش را بذارین پریسارا شاید ، گفتم شاید ذوق نکن الکی ! ، اجازه بدهم !

در ضمن پریسارا ترکیب دو اسم زیبا : پریسا + سارا ، است !

پریسا گفت...

من در این ساعت پر برکت شب (به وقت ایران یک ربع به چهار) جیگر همگی رو برم
ضمناَ هر گونه ارتباط با اون عکس فوق رو تکذیب میکنم . والا (مث سگ ترسیدم)

همش تقصیر فرامرز بود. حالا هم من که نمیتونم پاکش کنم
گزینه ی دیلیت هم که بزنیم توی سیستم نظر خود بلاگر جای دستمون می مونه . مث من و آناهیتا که کامنتامون رو حذف کردیم . زحمتش رو فرا جانم باید بکشه
قربونتون برم آناهیتا و سارا که لطف کردین . فقط همونطور که بارها اعلام کردم "برادرا" منو به هیچ جاشون حساب نمیکنن ... بلکه باعث افتخار دوستان و اقوام و آشنایان بشیم

سارا جانم من امروز مهمونی بودم اونجا ذکر خیر تو رو بود ، کلی تعریف همه ی بچه ها رو کردم. اما سارا رو یه خورده بیشتر چون خواب آواتارم رو دیده بود....

میترا گفت...

پریسارا خیلی زیاد مرسی که نزدی تو ذوقم... هی هی هی و بینهایت خیلی مرسی واسه اجازه برای اتفاقات آینده هی هی هی +چمشک

پریسا گفت...

یعنی ما هی بیایم و بریم و مرگ اخلاق رو ببینیم ؟

پریسا گفت...

اینجا همه اش اسمم منه ! فرامرز حداقل یه دونه شعری چیزی آپ کن دلمون نسوزه ...

خب من اولین قدم رو قبل از 72 ساعت برداشتم . وبلاگ رو بستم ، طبیعیه که نتونم ترک یابویی کنم ؛ حالا فقط میام پیش شما تا ببینم بعد چی میشه

قربون دادا فرامرز که اینجا رو باز کرد که من بتونم خبر بدم

پریسارا گفت...

پریسا جان ، خیلی نامردی بخدا ! من یک ساعته میخوام وبلاگت را باز کنم هی میخورم به این گشت ارشاد که شماره شناسنامه و دفترچه بسیج و اینا از آدم میخواد ... اومدم پیش فرامرز که بهش بگم یا ازش بپرسم چی شده که وبلاگ پریسا اینطوری شده دیدم خودت اعتراف کردی ...

به هر حال چاردیواری اختیاری ولی دلم خیـــــلی گرفت .
بابا اونجا حیاط خلوت ما بود میامدیم با بچه ها یه قل دوقل بازی می کردیم دلمون وا میشد ، چکارش داشتی آخه ؟! کرایه اش سنگین بود خب می‌گفتی تا من ماشین سیروس را بفروشم و رهن یکساله‌ش کنم برات ، طبقه بالایی‌ت سروصدا زیاد می‌کرد می‌گفتی سیروس با چاقو بیاد سراغش ، همسایه بغلی بلند بلند حرف میزد می‌گفتی فرخ بیاد درس سکوت بهشون بده ، دخترای اون روبروئی سرزیادی می‌کردند می‌گفتی فرامرز بیاد ببرشون بندرعباس ناخن‌گیر بخرن و بعد از همه این کارها میترا را هم می‌فرستادم با آناهیتا تا یک دل سیر نون برنجی بخورن ...

حالا امیدوارم چیزی را دیلیت میلیت نکرده باشی و موقتاً بسته باشیش .